آشنای یار

فرهنگی-اجتماعی-عرفانی

آشنای یار

فرهنگی-اجتماعی-عرفانی

بهار سبز وطن

 

یا لطیف 

 

بیا و اسب کهر زین کن 

 

 

بهار! منتظرت هستم 

بهار! منتظرت هستم  

 

بیا به دعوت آغوشم  

بخوان ز چشمه خوشبختی 

هزار زمزمه در گوشم 

بریز باده ی خواهش را 

به کام سوخته از هجرم 

بسای دست نوازش را 

به جعد ریخته بر دوشم 

تو ذات زنده ی پویایی 

گمان مدار که معنایی 

مرا ببوس و تماشا کن 

که می گدازم و می جوشم 

برآرم از تن و بسپارم 

به آب... جامه رنگین را 

سبک خیال ز عریانی 

به اعتدال روان کوشم 

************************************************* 

به یمن نم نم بارانت 

غبار قهر ز دل شویم 

در آفتاب درخشانت 

حریر مهر به تن پوشم 

************************************************* 

بهار! خسته ز بیدادم 

بیا که صبر ز کف دادم 

چه فتنه ها که در این سامان 

سیاه کرده دل و هوشم 

************************************************* 

بیا و اسب کهر زین کن 

مرا ببر به دگر سامان 

که از گروه ستم کیشان 

کناره گیرم و رخ پوشم 

************************************************* 

ولی سخن به غلط گفتم 

برون ز خانه نخواهم شد 

هنوز شعله ی رقصانم 

گمان مدار که خاموشم 

************************************************* 

اگر نه چشم.....زبانم هست 

دل همیشه جوانم هست 

چو رای ساختنش دارم 

وطن مباد فراموشم 

 

از سیمین بهبهانی 

هفته نامه چلچراغ ویژه نوروز ۱۳۸۸