-
راه سبز عاشقی
شنبه 22 خردادماه سال 1389 17:41
یا لطیف خدایا تنها با تو میگویم ..... تویی که تنها پناهم در ناامیدی ها هستی شروع کردم راه را بی آنکه بدانم پایانش ..... الهی دستم بگیر شانه ام را به تو تکیه میدهم دیگر پای ایستادنم نیست فرو می افتم و چشم می بندم پروردگارا اندکی از صبوریت را بمن بده تا در ابتدای راه ...... مایوس و خسته فرو نمانم خودت گفتی که ناامید از...
-
سوز نی
شنبه 8 خردادماه سال 1389 11:22
یا لطیف سوز نی تقدیم به دوست عزیز و گرامی ام ، رضای رند و پیر می فروش نخستین بار بود که نیزار بزرگ ساقه یکی نی را از خود می راند زیرا نی به باد بهار عاشق شده بود نی زار اولاد خود را نصیحت کرد هشدارش داد وگفت دست از عاشقی بدار زیرا باد بهار وطن ندارد ! اما نی دل به وزیدن اردبیهشت سپرده بود گفت : نسیم مسافر ... یک سوی و...
-
بهار سبز وطن
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 22:10
یا لطیف بیا و اسب کهر زین کن بهار! منتظرت هستم بهار! منتظرت هستم بیا به دعوت آغوشم بخوان ز چشمه خوشبختی هزار زمزمه در گوشم بریز باده ی خواهش را به کام سوخته از هجرم بسای دست نوازش را به جعد ریخته بر دوشم تو ذات زنده ی پویایی گمان مدار که معنایی مرا ببوس و تماشا کن که می گدازم و می جوشم برآرم از تن و بسپارم به آب......
-
سال اشک
پنجشنبه 27 اسفندماه سال 1388 04:36
با قلم می گویم ای همزاد ٬ای همراه ای هم سرنوشت ٬ هردومان حیران بازیهای دورانهای زشت شعرهایم رانوشتی ؟ دست خوش اشک هایم را کجا خواهی نوشت فریدون مشیری پی نوشت سال بد / سال باد / سال اشک / سال شک / سال روزهای دراز و استقامتهای کم / سالی که غرور گدایی کرد / سال پست / سال درد / سال عزا / سال اشک ..... << احمد شاملو...
-
بال پریدن
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 06:39
آزادی می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمـــــت چنان که لب تــــشنه آب را محو توام چنان که ستاره به چشم صــــبح یـا شــــبنــــم ســــپیده دمــــان آفتــــاب را بی تابم آن چـــنان که درخـتان برای بـــاد یا کودکان خـفــــــته به گهواره خـــواب را بایــــــسته ای چنان که تپـــیدن بـــرای دل یا آن چـــنان که...
-
کجاست خانه ؟
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 00:58
ستاره را گفتم: کجاست مقصد این کهکشان سر گشته؟ کجاست خانه ی این ناخدای سر گردان؟ کجا به آب رسد تشنه با فریب سراب؟ ستاره گفت: خاموش! لحظه را دریاب! پ.ن* لحظه را دریاب خصوصاً این لحظات را! دریاب... که "هر چه هست در همــین لحظات است پ.ن** امید است که در "محرم محرم شوم شوید شویم
-
راز و رمز شب یلدا
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 22:44
ببین چگونه قناری ز شوق می لرزد نترس از شب یلدا بهار امدنی است همه شبهای غم آبستن روز طرب است یوسف روز ز چاه شب یلدا آید شب دراز است از بهر راز گفتن و حاجات خواستن و چنین است که مولانا راز و رمزی با شب داشته : بیگاه شد بیگاه شد ، خورشید اندر چاه شد خورشید جان عاشقان در خلوت ا...شد طولانی ترین شب سال هم صبح می شود....
-
با من بیا
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 23:58
آزادی با من بیا با من به آن ستاره بیا به آن ستاره ای که هزا ران هزار سال از انجماد خاک و مقیاس های پوچ زمین ..... دورست و هیچ کس در انجا از روشنی نمی ترسد ... ( فروغ فرخزاد )
-
قربانی عشق
شنبه 7 آذرماه سال 1388 20:31
قربانی غریب چشمانت عید قربان است ای قربان چــشمان ســـــیاهت باز گرد از کعبه چشمم روز و شب باشـد براهت هیچ میدانی که شامم روشن است از یاد رویت هیچ میدانی که روزم شب بود بی روی ماهــت من ندانم با که دارد روی دل، جادوی چـــشمت اینقدر دانم که ناز و نغمه خیـزد از نگاهـــــــــت سالها شیر افکنی ها کردی ای اهوی وحـشی وادی...
-
شوق نوشتن
جمعه 29 آبانماه سال 1388 07:58
شعری برای مهربانم تا صبحدم به یاد تـو شــب را قـــدم زدم آتش گرفتم از تـــو و در صــــبحــدم زدم با آسمان مـفاخــــره کردیـم تا ســـــحر او از ستاره دم زد و من از تــــو دم زدم او با شهاب بر شب تبکرده خط کـشید من برق چشــم ملتـــهبت را رقــم زدم تا کورســـــوی اخترکان بـــشکند همــه از نام تـــو به بـــام افــقها،...
-
نامه ای برای دلنوازم
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 10:19
نامه ای به یار آشنا مدتی است که از تو دور شدم و به تنهایی اسیرم کبوتر دلم از بامت دور افتاده و گمشده ی زمین گشته است دلم را هوایی کن تا دور و بر بامت بچرخم می خواهم دوباره جلدت شوم ......... آسمانی ام کن ...... فرستنده- دلم گیرنده- یار دلنوازم